English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (585 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
abort U متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
aborted U متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
aborting U متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
aborts U متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
campaigns U سلسله عملیات کوره بلند
campaigning U سلسله عملیات کوره بلند
campaign U سلسله عملیات کوره بلند
campaigned U سلسله عملیات کوره بلند
onion skin language U زبان عملیات پایگاه داده ها که میتواند ساختار داده سلسله مراتبی را پردازش کند
implement U اجراء کردن تکمیل کردن
implemented U اجراء کردن تکمیل کردن
implements U اجراء کردن تکمیل کردن
implementing U اجراء کردن تکمیل کردن
chain U سلسله سلسله مراتب
ghaut U سلسله سلسله کوه
chains U سلسله سلسله مراتب
put under the ban U متوقف کردن
halted U متوقف کردن
halt U متوقف کردن
halts U متوقف کردن
shut down U خاموش کردن و متوقف کردن کارایی ماشین یا سیستم
stopping U متوقف کردن ایستگاه
stopped U متوقف کردن ایستگاه
gravel U شن دار متوقف کردن
stopping the work U متوقف کردن کار
to bring traffic to a standstill U ترافیک را متوقف کردن
stop U متوقف کردن ایستگاه
stops U متوقف کردن ایستگاه
checked U کم یا متوقف کردن سرعت بدن
check U کم یا متوقف کردن سرعت بدن
checks U کم یا متوقف کردن سرعت بدن
call it quits <idiom> U متوقف کردن تمام کار
performance U اجراء
performances U اجراء
fulfillment U اجراء
ministration U اجراء
pull over <idiom> U متوقف کردن ماشین گوشه جاده
to suspend payment U پرداخت راموقوف کردن متوقف شدن
fielding U متوقف کردن و کنترل گوی هاکی
ended U خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
ends U خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
end U خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
phaseout U تدریجا متوقف کردن کار یاتولید
tie up <idiom> U آرام یا متوقف کردن حرکت یا عملی
to stop cold something U چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
applicable U قابل اجراء
implementing U اسباب اجراء
implemented U اسباب اجراء
implements U اسباب اجراء
implement U اسباب اجراء
applicability U قابلیت اجراء
applicatory U قابل اجراء
enforceable U قابل اجراء
impracticable U اجراء نشدنی
stalling U متوقف شدن یا کردن از کار انداختن یا افتادن
stall U متوقف شدن یا کردن از کار انداختن یا افتادن
cancellation U عمل متوقف کردن فرآیند شروع شده
histrionics U اجراء نمایش فاهرسازی
apparitor U چاووش مامور اجراء
load and go U بار کنش و اجراء
purview U قلمرو اجراء چشم رس
cancels U متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
cancel U متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
cancelling U متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
infeasible U غیر عملی اجراء نشدنی
appel U پاکوب 2 بار پا کوبیدن شمشیرباز به نشانه متوقف کردن مبارزه
lay to rest <idiom> U رها کردن ،متوقف کردن
farmgate type operations U رهبری اموزش و عملیات نیروی هوایی یک کشور تامرحله عملیات جنگی
buffered computer U کامپیوتری که عملیات ورودی و خروجی و عملیات پردازشی را بطور همزمان ارائه میدهد
command channels U سلسله مراتب فرماندهی سلسله مراتب
counter air operations U عملیات ضد هواپیمایی عملیات ضد برتری هوایی دشمن
counter air U عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
anticrop operations U عملیات کاربرد افات کشاورزی در عملیات نظامی
songfest U دستهای که اواز معروفومحبوب یا اهنگهای محلی جالبی را اجراء میکنند
statements U 2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
statement U 2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
propagates U خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagate U خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagated U خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagating U خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
land control operation U عملیات کنترل زمین عملیات
deadlines U منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
deadline U منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
code panel U رمز ارتباطات در عملیات هوایی و زمینی کلید رمزارتباطات در عملیات هوایی وزمینی
ceased U قطع کردن عملیات
reconnoitre U عملیات اکتشافی کردن
ceases U قطع کردن عملیات
ceasing U قطع کردن عملیات
rehearsal U تمرین کردن عملیات
cease U قطع کردن عملیات
reconnoiter U عملیات اکتشافی کردن
rehearsals U تمرین کردن عملیات
reconnoitring U عملیات اکتشافی کردن
reconnoitres U عملیات اکتشافی کردن
reconnoitred U عملیات اکتشافی کردن
reconnoiters U عملیات اکتشافی کردن
reconnoitering U عملیات اکتشافی کردن
reconnoitered U عملیات اکتشافی کردن
housekeeping U عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
coach U رهبری عملیات ورزشی را کردن
phasing U مرحله بندی کردن عملیات
costing U مشخص کردن هزینه عملیات
circuits U یچ کردن عملیات انجام میدهد
circuit U یچ کردن عملیات انجام میدهد
demonstration U تظاهر به انجام عملیات کردن
clearing operations U عملیات پاک کردن مین
demonstrations U تظاهر به انجام عملیات کردن
coached U رهبری عملیات ورزشی را کردن
coaches U رهبری عملیات ورزشی را کردن
air-sea rescue U عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
air sea rescue U عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
throw a monkey wrench into <idiom> U آرام آرام متوقف کردن چیزی
logging U عملی باز کردن عملیات در یک سیستم
interdiction U ممانعت کردن عملیات یا اتش ممانعتی
interdict U ممانعت کردن اجرای عملیات ممانعتی
scout U عملیات اکتشافی کردن پوییدن دیده بان
scouted U عملیات اکتشافی کردن پوییدن دیده بان
scouts U عملیات اکتشافی کردن پوییدن دیده بان
feinting U حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
feint U حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
feints U حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
batches U با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
batch U با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
feinted U حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
components U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
m U مگا عملیات اعشاری در ثانیه . معیار اندازه گیری توان و سرعت معادل یک میلیون عملیات اعشاری در ثانیه
passing action U عملیات رد و بدل کردن کالا وتدارکات مبادله تدارکات
aircraft turn around U اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
army operations center U مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
nexus U سلسله
kingdom U سلسله
ranged U سلسله
ranges U سلسله
dynasties U سلسله
dynasty U سلسله
catena U سلسله
genealogy U سلسله
genealogies U سلسله
range U سلسله
strips U سر سلسله
train U سلسله
systems U سلسله
gradations U سلسله
run U سلسله
system U سلسله
runs U سلسله
trains U سلسله
chain U سلسله
gradation U سلسله
trained U سلسله
chains U سلسله
opens U آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
opened U آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
open U آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
strikes U اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strike U اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
train U رشته سلسله
series U سلسله ردیف
ommiades U سلسله امیه
ommiad U سلسله امیه
ranged U سلسله ردیف
hierachy U سلسله مراتب
coneatenation U تسلسل سلسله
range U سلسله ردیف
chains U سلسله کوه
mountain ranges U سلسله جبال
phylum U اجداد سلسله
channeled U سلسله مراتب
chain U سلسله کوه
ranked U سلسله مقام
channeling U سلسله مراتب
channelled U سلسله مراتب
phylon U اجداد سلسله
trained U رشته سلسله
nervous systems U سلسله عصب
string U ردیف سلسله
channel U سلسله مراتب
channels U سلسله مراتب
trains U رشته سلسله
ranges U سلسله ردیف
protomartyr U سر سلسله شهدا
unit system U سلسله احاد
hierarchy U سلسله مراتب
pecking order U سلسله مراتب
ghat U سلسله کوه
ghat U رشته سلسله
systems U سلسله رشته
sequences U سلسله مراتب
hierarchies U سلسله مراتب
chain of command U سلسله مراتب
nervous system U سلسله عصب
sequence U سلسله مراتب
pulse train U سلسله تپش ها
ranks U سلسله مقام
system U سلسله رشته
rank U سلسله مقام
the vascular system U سلسله اوندهاومجراها
request mast U از طریق سلسله مراتب
chain of command U سلسله مراتب فرماندهی
neural U وابسته به سلسله اعصاب
the nervous system U سلسله پیهای نباتی
flight U یک رشته پلکان سلسله
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com